بررسی عوامل مؤثر بر عدم بکارگیری دانش‌آموختگان رشته‌ مدیریت و برنامه‌ریزی آموزشی استان چهارمحال و بختیاری در پست‌های تخصصی و مدیریتی

نوع مقاله : مقاله پژوهشی

چکیده

هدف این پژوهش بررسی عوامل مؤثر بر عدم بکارگیری دانش­آموختگان رشته­ مدیریت و برنامه­ریزی آموزشی استان چهارمحال و بختیاری در پست­های تخصصی و مدیریتی، از دیدگاه استادان، مدیران آموزشی و دانش­آموختگان شاغل این رشته­ها بوده است. روش پژوهش   توصیفی-تحلیلی و پیمایشی بوده و جامعۀ­آماری آن شامل 65 نفر استاد، 123 نفر مدیر آموزشی و 62 نفر از دانش­آموخته گان رشتۀ مدیریت و برنامه­ریزی استان چهارمحال و بختیاری بوده است. برای جمع­آوری داده­های مورد نیاز پژوهش از یک پرسشنامۀ بسته­پاسخ پژوهشگرساخته          (در مقیاس پنج درجه­ای) استفاده شده است. روایی سؤال­های پرسشنامه، توسط متخصصان و پایایی آن به روش آلفای کرانباخ 95/0، محاسبه شده است. برای تحلیل داده­های پژوهش، از روش­های آمار توصیفی و استنباطی مناسب استفاده شده است. طبق یافته­های پژوهش،           1/46 درصد پاسخ­دهندگان عوامل فردی، 8/57 درصد عوامل سازمانی، 49 درصد عوامل اجرایی و 4/37 عوامل آموزشی را به میزان زیاد و بسیار زیاد، در عدم بکارگیری دانش­آموختگان در     پست­های تخصصی مؤثر دانسته­اند. همچنین تفاوت بین دیدگاه استادان و دانش­آموختگان در زمینۀ عوامل فردی و استادان و مدیران در زمینۀ عوامل سازمانی معنی­دار بوده است.

کلیدواژه‌ها


قرنی که ما در آن هستیم به حق قرن شتاب آلود اختراعات و اکتشافات و قرن دانایی نام گرفته است. در این قرن نقش و ارزش ویژۀ مدیریت و برنامه­ریزی آموزشی و جایگاه آن در پیشرفت و تعالی جامعۀ جهانی، به خوبی شناخته شده است و بر همین اساس، این عصر را عصر مدیریت و برنامه­ریزی نام نهاده­اند. هر جامعه­ای باید همزمان با تغییرات و دگرگونیهایی که در زمینه­های مختلف علوم به وقوع می­پیوندد، دانش خود را با تکیه بر فرهنگ ملی و اعتقادات قومی و آخرین تحولات، همگام و هماهنگ نگاه دارد و نیروهای متخصص و کارورزانی دانشور و متقی برای مدیریت سازمانها و حل مشکلات خود تربیت کند و به کار گیرد. چرا که به قول « چاندلر » استاد دانشگاه هاروارد، سازمانها را نمی­توان به دست افراد بی­چهره سپرد. امروزه مدیریت و برنامه­ریزی بعد از طی فراز و نشیبها مفهومی مختلف در میدان عمل و نظر یعنی دانشگاه و موسسات مربوطه پیدا کرده و از سنگر مستحکمی برخوردار شده است.

اهمیت مدیریت و برنامه­ریزی آموزشی در پیشرفت و توسعۀ ملل در اولویت قرار دارد، زیرا توجه به مدیریت و برنامه­ریزی و بکار گیری دانش آموختگان این رشته در پست­های تخصصی، در بر­دارندۀ دو نتیجۀ آنی و آتی است. نتیجۀ آنی آن بکارگیری دانش آموختگان این رشته در پست­های مرتبط باعث بهبود شرایط کار، افزایش رضایت و ایمنی خاطر کارکنان از مدیر و کار، و آمادگی برای شکوفایی خلاقیت ریا، نوآوری و تحرک کاری کارکنان است و نتیجه آتی تاثیر بسزایی است که مدیران و برنامه­ریزان آموزشی در رشد ذهن، شناخت درک و فهم مدیران دیگر دارد و کیفیت حرف مختلف چون پزشکی و مهندسی و حقوق و... ناشی از بهبود و شایستگی مدیران و برنامه ریزان آموزشی می­باشد (بهرنگی ،1373).

شیوه انتخاب مدیران و برنامه­ریزان در بهبود نظام آموزشی و اثر بخشی آن، مؤثر است. در زمینۀ انتخاب مدیران، وایت و وایت[1] (1988) به شیوۀ شورایی اشاره می­کنند و       می­گویند: در بعضی اوقات مدارس در یک تیم برای انتخاب کاندیداهای مدیریت استفاده می­کنند. این تیم عموما از والدین، جامعه، دانش­آموزان، معلمان، مشاور، منشی دفتر، یک یا دو سرپرست و یکی از اعضای هیأت مدیره تشکیل می­شود.

ویلاهان و کارتر[2] (2001) اظهار داشته­اند که آموزش عالی باید با آموزشهای گسترده­تر مبتنی بر صلاحیت، دانشجویان را برای پاسخگویی به توسعه­های اجتماعی، اقتصادی و تکنولوژیکی به سرعت در حال تغییر، مجهز کند. در حقیقت نیاز به بررسی مداوم وضعیت برنامه­های درسی آموزش عالی جهت انطباق با نیازهای دانشجویان، شرایط جامعه و دانش روز امری بدیهی محسوب می­گردد. در کشور ما مدیریت و برنامه­ریزی آموزشی به عنوان یک رشتۀ فقیر مطرح است؛ زیرا جو عمومی حاکم بر اداره­ها و موسسات آموزش و پرورش، بیش از آن که مشوق بکارگیری مدیریت و برنامه­ریزی آموزشی به عنوان یک علم باشد، موید برداشتهای شخصی و ذهن­گرایی است یا مسئولان آموزش و پرورش اهمیت لازم را برای علم مدیریت قائل نیستند و در عمل الویت آن را به رسمیت نمی­شناسند، یا مدیران موسسه­های آموزشی- یعنی آنان که عملا باید از علم مدیریت و برنامه­ریزی آموزشی بهره گیرند- در عین حال که فاقد دید علمی هستند، به دلایل بسیار به فراگیری علمی مدیریت و برنامه­ریزی احساس نیاز نمی­کنند. در اهمیت موضوع «الوین تافلر» تاکید می­کند «در پیکار اقتصادی قرن بیست و یکم سازو کارهایی چون پژوهش­های علمی و تکنولوژیکی، آموزش نیروی کار، نرم افزار پیشرفته، مدیریت و برنامه­ریزی هوشمندانه­تر، ارتباط پیشرفته نظام­های الکترونیکی و مهمتر از همه سازماندهی خود دانایی، تکلیف کشور را روشن خواهد کرد (تافلر[3]، ترجمه خوارزمی،1370) به همین دلیل امروز بکارگیری مدیران و برنامه­ریزان شایسته و دارای شرایط لازم برای کامیابی یک سازمان و یک ملت و شاید کل دنیا، بیش از هر روز دیگر ضروری به نظر می­رسد و همان گونه که «فیلیپ کومبز» در کتاب «وجدان جهانی تعلیم و تربیت » یادآور می­شود که «اگر قرار است تحولی در عرصۀ تعلیم و تربیت به وقوع بپیوندد، این تحول و دگرگونی باید ازمدیریت و برنامه­ریزی آموزشی آغازگردد» (عسکریان،1366). وزارت علوم، تحقیقات و فناوری با همکاری وزارت آموزش و پرورش، 80 درصد ظرفیت پذیرش رشته­های علوم تربیتی را به معلمان و کارکنان آموزش و پرورش اختصاص داده است اما متاسفانه ما شاهد عدم جذب این افراد بویژه در پست­های مدیریتی و برنامه­ریزی هستیم و پژوهش­های زیادی از جمله پژوهش­های دفتر آموزش­عمومی (1363)، آموزش متوسطه (1366) و پژوهش عزیززاده (1370) نشان دهندۀ عدم جذب دانش آموختگان بوده و عدم برخورداری مدیران از دانش و تخصص لازم می­باشد. متاسفانه با توجه به برنامه­های درسی موجود، بیشتر دانشجویان فاقد مهارتهای تفکرند، به ویژه در سطح بالا برای کار کردن در جامعه. آنان اغلب مسائل را به شیوۀ مکانیکی در محیط­های آموزشی حل می­کنند و به جای تولید اندیشه، مصرف کنندۀ اندیشه دیگران­اند. همچنین معمولا آنچه می­شنوند، می­پذیرند و کمتر گفته­ها و شنیده­ها را نقد می­کنند. در نتیجه، قدرت تحلیل، ارزشیابی و قضاوت درستی ندارند (شعبانی، 1385، ). مارزانو[4] (1988) عنوان کرده است که آنچه در نظام آموزش عالی، به ویژه در بین طراحان و مجریان برنامه­های درسی، مشهود است،         بی­توجهی به تحول فکری دانشجویان در تنظیم و و فرایند فعالیتهای آموزشی است. آیزنر[5] (1983) برای بهبود اصلاح برنامه درسی ویژگی­هایی چون تعادل در برنامه، استقلال در اندیشه، تحلیل مسائل، تقویت حواس، عشق به محتوا، تعالی در آموزش و پرورش انتقادی را توصیه می­کند. وبر[6] (1999) اشاره می­کند جامعه دانش بیشتر به افراد فرهیخته نیاز دارد تا به افرادی که تنها در زمینه خاصی تعلیم یافته­اند، دانشگاهها باید به منظور پاسخگویی به تقاضا، برنامه­های آموزشی خود را در مقیاس گسترده­تری سازماندهی کنند، به طوری که آموزش، فرایندی مستمر و همیشگی در نظرگرفته شودکه هرگز بعد ازدانشگاه متوقف نخواهد شد. نیچلسون و ساشمن[7] (2000) نتیجه گرفتند که نیازهای علمی تنها بر مهارتهای شناختی ساکن نیست، بلکه در بعضی رشته­های دانشگاهی، مهارتهای عاطفی ممکن است اهمیت بیشتری پیدا کند. روگماو هیوسدن[8] (2004) عنوان نموده­اند که در یادگیری صلاحیت محور با تاکید بر تحصیل دانش واقعی، به جای تدریس به دانشجویان که چطور مسایل را حل کنند باید آنها را به طور مناسب با موقعیتهای حرفه­ای متغیر روبرو کرد تابا آنها تعامل کنند و به طور پیوسته دانش و مهارتهای جدید را از طریق زندگی به دست آورند. در این راستا علاقه بند (1362) اشاره می­کند که به ضوابط گزینش و انتصاب مدیران مدارس توجه نمی­شود و نظام آموزشی ما هنوز در گردونۀ آزمایش و خطا گرفتار است. رضایی (1370) گزارش نمود مدیران دارای تحصیلات دانشگاهی نسبت به مدیران فاقد تحصیلات دانشگاهی در روش مدیریت خود از روش آزادمنشانه استفاده می­کنند و قدرت نوآوری و ایجاد زمینۀ تغییر بیشتری را فراهم می­کنند.در پژوهشی که شیخ نظامی (1376) روی مدیران مدارس انجام داد، به این نتیجه رسید که تجربه و تخصص مدیران در میزان مهارت مدیریت زمان آنان تاثیری ندارد. زیرک (1376) می­گوید­ مدیران     دانش­آموختۀ رشتۀ مدیریت و برنامه­ریزی آموزشی در مهارت­های استفاده از منابع، تصمیم­گیری، نوآوری و مسئولیت­پذیری، نسبت به گروه مقابل، عملکرد بهتری دارند. حمیدی (1374) در زمینۀ رابطۀ تخصص مدیر در رشتۀ مدیریت و برنامه­ریزی آموزشی با میزان موفقیت نظارت و راهنمایی معلمان مدارس راهنمایی و متوسطه انجام داده است که نتیجه گرفته است بین عملکرد مدیران دانش آموختۀ رشته مدیریت و برنامه­ریزی آموزشی با سایر رشته­ها در نقش­های نه­گانه (ارزیابی، رهبری گروهی، سازماندهی، مشاوره معلمان، هماهنگ کننده، برنامه­ریزی آموزشی، تصمیم­گیرنده، تامین کننده خدمات، مدیر و ناظم) تفاوت معنی داری وجود ندارد.

لذا گزینش، انتخاب و بکارگیری بهترین، داناترین انسانها برای ساختن فردایی بهتر و به مقصد رساندن این فاصله یکی از مهمترین و خطیرترین اقداماتی است که باید صورت گیرد، چرا که به قول «چاندلر[9]» سازمانها را نمی­توان به دست افراد بی­چهره سپرد. همچنین توجه به آمار و ارقام و اطلاعاتی که نشان دهندۀ ضعف علمی بعضی از مدیران و     برنامه­ریزان می­باشد، ضروری است از دانش آموختگان رشتۀ مدیریت و برنامه­ریزی و یا مرتبط با آن به نحو احسن استفاده کنیم. لذا باید به انتخاب و بکارگیری بهترین مدیران و برنامه­ریزان پرداخت. حال با این که دانشگاه­های کشور اعم از دولتی و غیر دولتی به گزینش دانشجو در رشتۀ مدیریت و برنامه­ریزی آموزشی مبادرت می­ورزند و سرمایه گذاری­های زیادی توسط دولت و دانشجویان در این مورد انجام می­شود ولی شاهدیم که بیشتر دانش آموختگان این رشته در پست­های تخصصی خود به کار گرفته نمی­شوند. بنابراین هدف این پژوهش بررسی میزان تأثیر عوامل فردی، سازمانی، اجرایی و آموزشی مؤثر بر جذب و بکارگیری دانش­آموختگان رشتۀ­ مدیریت و برنامه­ریزی آموزشی استان چهارمحال و بختیاری در پست­های تخصصی و مدیریتی از دیدگاه استادان دانشکده­های علوم­تربیتی، مدیران آموزشی و دانش­آموختگان رشتۀ مدیریت و برنامه­ریزی استان چهارمحال و بختیاری بوده است.

روش پژوهش: نوع پژوهش توصیفی- تحلیلی و روش آن پیمایشی بوده است.

جامعه و نمونۀ­آماری: جامعه­های­ آماری پژوهش شامل تمامی استادان گروه­های­ علوم تربیتی دانشگاه­های دولتی، پیام­نور و آزاد، دانش­آموختگان دورۀ کارشناسی رشته­ مدیریت و     برنامه­ریزی آموزشی و مدیران آموزشی (مدیر کل، مدیران، معاونان و کارشناسان اداره­ها و مدارس مناطق و نواحی هفده­گانه آموزش و پرورش) استان چهارمحال و بختیاری، در سال تحصیلی 91-90 بوده است. بعد از برآورد حجم نمونۀ­آماری (250 نفر)، به روش طبقه­ای، از آنان به روش تصادفی نمونه­گیری شده است (65 نفر استاد، 62 نفر         دانش­آموخته و 123 نفر مدیر آموزشی).

ابزار گردآوری داده­ها: داده­های پژوهش از طریق یک پرسشنامۀ پژوهشگر ساخته، گردآوری شده­اند. برای ساخت پرسشنامه، پژوهشگران بعد از بررسی و مطالعه کتاب­ها، منابع و پژوهش­های مرتبط، اقدام به تدوین یک پرسشنامه بسته­پاسخ در مقیاس پنج  درجه­ای لیکرت، برای بررسی میزان تأثیر هر یک از عوامل چهارگانه مورد بررسی پژوهش (فردی، سازمانی، اداری و آموزشی)، بر به­کارگیری دانش­آموختگان در پست­های تخصصی و مدیریتی نموده­اند. بعد از قرار دادن پرسشنامه در اختیار تعدادی از استادان گروه علوم تربیتی دانشگاه­های اصفهان و شهرکرد، برای برآورد روایی آن و اجرای مقدماتی آن به صورت تصادفی بر روی 30 نفر از افراد جامعه­ها، ضریب پایایی گویه­های پرسشنامه از طریق نرم­افزار آماری SPSS، به روش آلفای کرانباخ 95/0 و همبستگی درونی گویه­ها 97/0 محاسبه گردیده است.

روش­های گردآوری و تحلیل داده­ها: پرسشنامه­­ها توسط پژوهشگران به صورت حضوری بین افراد نمونه­های آماری توزیع و بعد از پیگیری­های متعدد در نهایت 218 پرسشنامه (63 استاد، 53 دانش­آموخته و 106 مدیر آموزشی) گردآوری شده است. سپس از روش­های مختلف آمار توصیفی و به دلیل نرمال بودن توزیع مشاهدات (آزمون کالموگرف-اسمیرنف) و برابر بودن واریانس­ها (آزمون لون)، از آزمون­های استنباطی پارامتریک برای تحلیل داده­ها، استفاده شده است.

 

یافته­های پژوهش

در ادامه، یافته­های توصیفی و استنباطی مربوط به هر یک از سؤال­های پژوهش در جدول­های 1 تا 8 آورده شده است.

سؤال اول: به چه میزانی عوامل شخصی دانش­آموختگان رشتۀ مدیریت و برنامه­ریزی آموزشی بر عدم بکارگیری آنان در پست­های مدیریتی و برنامه­ریزی مؤثر بوده است؟



[1]. White, White

[2]. Wheelahan , Carter

[3]. Toffler

[4]. Marzano

[5]. Eisner

[6]. weber

[7]. Nichoson , cushman

[8]. Roggema , Heusden

[9]. chandler

بهرنگی، محمد رضا. (1373). مدیریت آموزشی و آموزشگاهی. تهران: ناشر مؤلف.
تافلر، الوین. (1370).  جابه­جایی قدرت. ترجمه شهدخت خوارزمی. تهران: انتشارات نورخ و کونه.
حمیدی، محمد. (1374). رابطه تخصص مدیر در رشته مدیریت آموزشی با میزان موفقیت در نظارت و راهنمایی معلمان در سطح راهنمایی و دبیرستا­های استان فارس . رساله کارشناسی ارشد دانشگاه آزاد اسلامی واحد شیراز. 
زیرک، مهدی. (1376). مقایسه عملکرد مدیران فارغ­التحصیل رشته­های مدیریت آموزشی و مدیران فارغ­التحصیل سایر رشته­ها در دبیرستان­های پسرانه مشهد. پایان­نامه کارشناسی ارشد دانشگاه شهید بهشتی تهران.
شارع­پور، محمود، فاضلی، محمد و صالحی، صادق. (1387). بررسی شاخص­های کیفیت در آموزش عالی بر مبنای تحلیل شایستگی­های کانونی. مجله آموزش عالی ایران. سال اول. شماره 1. تابستان: 55-31.
شیخ نظامی، زهرا. (1376). مقایسه خود راهبری و ابعاد آن در میان مدیران دبیرستان­های دخترانه شهر شیراز. پایان­نامه کارشناسی ارشد . دانشگاه شیراز.
شعبانی، حسن. (1385). نهضت تفکر و تحلیل گفتمان در دانشگاهی. جمعی کتاب­های درسی از مؤلفان، کتاب درسی دانشگاهی(1): ساختار و ویژگی­ها. تهران: انتشارات سمت.
عزیز زاده، هادی. (1370). ویژگی­های مدیران مدارس متوسطه کشور. ( مجموعه مقالات اولین سمینار مدیریت آموزشی). صص 29-17. تهران: دانشگاه علامه طباطبایی.
عسکریان، مصطفی. (1366). سازمان مدیریت آموزش و پرورش. تهران: انتشارات امیرکبیر.
علاقه­بند، علی. (1367). بررسی ویژگی­های مدیران مدارس نظری سراسر کشور. فصلنامه تعلیم و تربیت. سال چهارم.  شماره 3و4.
قناد رضایی، عباس. (1370).  مقایسه مدیران دارای تحصیلات دانشگاهی با مدیران فاقد تحصیلات دانشگاهی در زمینه تغییر و نوآوری از نظر دبیران مدارس راهنمایی پسرانه تهران. پایان نامه کارشناسی ارشد دانشگاه تهران.
Eisner, E.W. (1983). The Kind of Schools we Need. Educational Leadership.
Gibb, A., & Hannon, P. (2007). Towards the Entrepreneurial University. http://www. Web space. Utexasedu/witz.
Knight, P. (2001). Employability and Assessment. Skills Plus. a Paper Prepared for the Fourth Colloquium. 3: 1-11.
                Marzano, J. (1988). Dimensions of  Thinking: A Framework for Curriculum and Instruction. Virginia: Association for Supervision and Curriculum Development (ASCD).PP. 13-16.
Nicholson, A., & Cushman, L. (2000). Developing Successful Employees:Perception of Industry Leaders and Academicians. Education Training, vol.42, N.6, 366-371. http://www. Emerald insight.Com. 
Roggema, M,. & Heusden, V. (2004).The Challenge of Developing a Competence Oriented Curriculum. an Integrative Framework, Library Review  . vo53(N2) ,98-103. http://www.emeraldinsight. com.
UNESCO. (1998). Higher Education, in the Twenty first Century Vision and Action. Paris.
Webb, T, M. (1999). European A Period of Mutation and Change-The Role of Higher Education in aA European agenda for Change  for Higher Education in the 17 Century,  in Higher Education. Bucharest, Geneva: UNESCO. 25-34.
Wheelahan, L,. & Carter. R. (2001). Notional Training  Packages: A new Curriculum Framework for Vocational Education and Training in Astralia . Education Training, Vol 43. 303-316. http://www.Emerald-Library.com.
White, g., & White, C. (1998). Hiring  the Principal: Guidelines for Selection Committee. NASSP Bulletin. 82(601). 119-122.
Yorke, M. (2001). Employability in the First Cycle Higher Education. A Working Paper for the ‘Skills Plus’ Project. Liverpool John Moores University.