نوع مقاله : مقاله پژوهشی
چکیده
کلیدواژهها
قرنی که ما در آن هستیم به حق قرن شتاب آلود اختراعات و اکتشافات و قرن دانایی نام گرفته است. در این قرن نقش و ارزش ویژۀ مدیریت و برنامهریزی آموزشی و جایگاه آن در پیشرفت و تعالی جامعۀ جهانی، به خوبی شناخته شده است و بر همین اساس، این عصر را عصر مدیریت و برنامهریزی نام نهادهاند. هر جامعهای باید همزمان با تغییرات و دگرگونیهایی که در زمینههای مختلف علوم به وقوع میپیوندد، دانش خود را با تکیه بر فرهنگ ملی و اعتقادات قومی و آخرین تحولات، همگام و هماهنگ نگاه دارد و نیروهای متخصص و کارورزانی دانشور و متقی برای مدیریت سازمانها و حل مشکلات خود تربیت کند و به کار گیرد. چرا که به قول « چاندلر » استاد دانشگاه هاروارد، سازمانها را نمیتوان به دست افراد بیچهره سپرد. امروزه مدیریت و برنامهریزی بعد از طی فراز و نشیبها مفهومی مختلف در میدان عمل و نظر یعنی دانشگاه و موسسات مربوطه پیدا کرده و از سنگر مستحکمی برخوردار شده است.
اهمیت مدیریت و برنامهریزی آموزشی در پیشرفت و توسعۀ ملل در اولویت قرار دارد، زیرا توجه به مدیریت و برنامهریزی و بکار گیری دانش آموختگان این رشته در پستهای تخصصی، در بردارندۀ دو نتیجۀ آنی و آتی است. نتیجۀ آنی آن بکارگیری دانش آموختگان این رشته در پستهای مرتبط باعث بهبود شرایط کار، افزایش رضایت و ایمنی خاطر کارکنان از مدیر و کار، و آمادگی برای شکوفایی خلاقیت ریا، نوآوری و تحرک کاری کارکنان است و نتیجه آتی تاثیر بسزایی است که مدیران و برنامهریزان آموزشی در رشد ذهن، شناخت درک و فهم مدیران دیگر دارد و کیفیت حرف مختلف چون پزشکی و مهندسی و حقوق و... ناشی از بهبود و شایستگی مدیران و برنامه ریزان آموزشی میباشد (بهرنگی ،1373).
شیوه انتخاب مدیران و برنامهریزان در بهبود نظام آموزشی و اثر بخشی آن، مؤثر است. در زمینۀ انتخاب مدیران، وایت و وایت[1] (1988) به شیوۀ شورایی اشاره میکنند و میگویند: در بعضی اوقات مدارس در یک تیم برای انتخاب کاندیداهای مدیریت استفاده میکنند. این تیم عموما از والدین، جامعه، دانشآموزان، معلمان، مشاور، منشی دفتر، یک یا دو سرپرست و یکی از اعضای هیأت مدیره تشکیل میشود.
ویلاهان و کارتر[2] (2001) اظهار داشتهاند که آموزش عالی باید با آموزشهای گستردهتر مبتنی بر صلاحیت، دانشجویان را برای پاسخگویی به توسعههای اجتماعی، اقتصادی و تکنولوژیکی به سرعت در حال تغییر، مجهز کند. در حقیقت نیاز به بررسی مداوم وضعیت برنامههای درسی آموزش عالی جهت انطباق با نیازهای دانشجویان، شرایط جامعه و دانش روز امری بدیهی محسوب میگردد. در کشور ما مدیریت و برنامهریزی آموزشی به عنوان یک رشتۀ فقیر مطرح است؛ زیرا جو عمومی حاکم بر ادارهها و موسسات آموزش و پرورش، بیش از آن که مشوق بکارگیری مدیریت و برنامهریزی آموزشی به عنوان یک علم باشد، موید برداشتهای شخصی و ذهنگرایی است یا مسئولان آموزش و پرورش اهمیت لازم را برای علم مدیریت قائل نیستند و در عمل الویت آن را به رسمیت نمیشناسند، یا مدیران موسسههای آموزشی- یعنی آنان که عملا باید از علم مدیریت و برنامهریزی آموزشی بهره گیرند- در عین حال که فاقد دید علمی هستند، به دلایل بسیار به فراگیری علمی مدیریت و برنامهریزی احساس نیاز نمیکنند. در اهمیت موضوع «الوین تافلر» تاکید میکند «در پیکار اقتصادی قرن بیست و یکم سازو کارهایی چون پژوهشهای علمی و تکنولوژیکی، آموزش نیروی کار، نرم افزار پیشرفته، مدیریت و برنامهریزی هوشمندانهتر، ارتباط پیشرفته نظامهای الکترونیکی و مهمتر از همه سازماندهی خود دانایی، تکلیف کشور را روشن خواهد کرد (تافلر[3]، ترجمه خوارزمی،1370) به همین دلیل امروز بکارگیری مدیران و برنامهریزان شایسته و دارای شرایط لازم برای کامیابی یک سازمان و یک ملت و شاید کل دنیا، بیش از هر روز دیگر ضروری به نظر میرسد و همان گونه که «فیلیپ کومبز» در کتاب «وجدان جهانی تعلیم و تربیت » یادآور میشود که «اگر قرار است تحولی در عرصۀ تعلیم و تربیت به وقوع بپیوندد، این تحول و دگرگونی باید ازمدیریت و برنامهریزی آموزشی آغازگردد» (عسکریان،1366). وزارت علوم، تحقیقات و فناوری با همکاری وزارت آموزش و پرورش، 80 درصد ظرفیت پذیرش رشتههای علوم تربیتی را به معلمان و کارکنان آموزش و پرورش اختصاص داده است اما متاسفانه ما شاهد عدم جذب این افراد بویژه در پستهای مدیریتی و برنامهریزی هستیم و پژوهشهای زیادی از جمله پژوهشهای دفتر آموزشعمومی (1363)، آموزش متوسطه (1366) و پژوهش عزیززاده (1370) نشان دهندۀ عدم جذب دانش آموختگان بوده و عدم برخورداری مدیران از دانش و تخصص لازم میباشد. متاسفانه با توجه به برنامههای درسی موجود، بیشتر دانشجویان فاقد مهارتهای تفکرند، به ویژه در سطح بالا برای کار کردن در جامعه. آنان اغلب مسائل را به شیوۀ مکانیکی در محیطهای آموزشی حل میکنند و به جای تولید اندیشه، مصرف کنندۀ اندیشه دیگراناند. همچنین معمولا آنچه میشنوند، میپذیرند و کمتر گفتهها و شنیدهها را نقد میکنند. در نتیجه، قدرت تحلیل، ارزشیابی و قضاوت درستی ندارند (شعبانی، 1385، ). مارزانو[4] (1988) عنوان کرده است که آنچه در نظام آموزش عالی، به ویژه در بین طراحان و مجریان برنامههای درسی، مشهود است، بیتوجهی به تحول فکری دانشجویان در تنظیم و و فرایند فعالیتهای آموزشی است. آیزنر[5] (1983) برای بهبود اصلاح برنامه درسی ویژگیهایی چون تعادل در برنامه، استقلال در اندیشه، تحلیل مسائل، تقویت حواس، عشق به محتوا، تعالی در آموزش و پرورش انتقادی را توصیه میکند. وبر[6] (1999) اشاره میکند جامعه دانش بیشتر به افراد فرهیخته نیاز دارد تا به افرادی که تنها در زمینه خاصی تعلیم یافتهاند، دانشگاهها باید به منظور پاسخگویی به تقاضا، برنامههای آموزشی خود را در مقیاس گستردهتری سازماندهی کنند، به طوری که آموزش، فرایندی مستمر و همیشگی در نظرگرفته شودکه هرگز بعد ازدانشگاه متوقف نخواهد شد. نیچلسون و ساشمن[7] (2000) نتیجه گرفتند که نیازهای علمی تنها بر مهارتهای شناختی ساکن نیست، بلکه در بعضی رشتههای دانشگاهی، مهارتهای عاطفی ممکن است اهمیت بیشتری پیدا کند. روگماو هیوسدن[8] (2004) عنوان نمودهاند که در یادگیری صلاحیت محور با تاکید بر تحصیل دانش واقعی، به جای تدریس به دانشجویان که چطور مسایل را حل کنند باید آنها را به طور مناسب با موقعیتهای حرفهای متغیر روبرو کرد تابا آنها تعامل کنند و به طور پیوسته دانش و مهارتهای جدید را از طریق زندگی به دست آورند. در این راستا علاقه بند (1362) اشاره میکند که به ضوابط گزینش و انتصاب مدیران مدارس توجه نمیشود و نظام آموزشی ما هنوز در گردونۀ آزمایش و خطا گرفتار است. رضایی (1370) گزارش نمود مدیران دارای تحصیلات دانشگاهی نسبت به مدیران فاقد تحصیلات دانشگاهی در روش مدیریت خود از روش آزادمنشانه استفاده میکنند و قدرت نوآوری و ایجاد زمینۀ تغییر بیشتری را فراهم میکنند.در پژوهشی که شیخ نظامی (1376) روی مدیران مدارس انجام داد، به این نتیجه رسید که تجربه و تخصص مدیران در میزان مهارت مدیریت زمان آنان تاثیری ندارد. زیرک (1376) میگوید مدیران دانشآموختۀ رشتۀ مدیریت و برنامهریزی آموزشی در مهارتهای استفاده از منابع، تصمیمگیری، نوآوری و مسئولیتپذیری، نسبت به گروه مقابل، عملکرد بهتری دارند. حمیدی (1374) در زمینۀ رابطۀ تخصص مدیر در رشتۀ مدیریت و برنامهریزی آموزشی با میزان موفقیت نظارت و راهنمایی معلمان مدارس راهنمایی و متوسطه انجام داده است که نتیجه گرفته است بین عملکرد مدیران دانش آموختۀ رشته مدیریت و برنامهریزی آموزشی با سایر رشتهها در نقشهای نهگانه (ارزیابی، رهبری گروهی، سازماندهی، مشاوره معلمان، هماهنگ کننده، برنامهریزی آموزشی، تصمیمگیرنده، تامین کننده خدمات، مدیر و ناظم) تفاوت معنی داری وجود ندارد.
لذا گزینش، انتخاب و بکارگیری بهترین، داناترین انسانها برای ساختن فردایی بهتر و به مقصد رساندن این فاصله یکی از مهمترین و خطیرترین اقداماتی است که باید صورت گیرد، چرا که به قول «چاندلر[9]» سازمانها را نمیتوان به دست افراد بیچهره سپرد. همچنین توجه به آمار و ارقام و اطلاعاتی که نشان دهندۀ ضعف علمی بعضی از مدیران و برنامهریزان میباشد، ضروری است از دانش آموختگان رشتۀ مدیریت و برنامهریزی و یا مرتبط با آن به نحو احسن استفاده کنیم. لذا باید به انتخاب و بکارگیری بهترین مدیران و برنامهریزان پرداخت. حال با این که دانشگاههای کشور اعم از دولتی و غیر دولتی به گزینش دانشجو در رشتۀ مدیریت و برنامهریزی آموزشی مبادرت میورزند و سرمایه گذاریهای زیادی توسط دولت و دانشجویان در این مورد انجام میشود ولی شاهدیم که بیشتر دانش آموختگان این رشته در پستهای تخصصی خود به کار گرفته نمیشوند. بنابراین هدف این پژوهش بررسی میزان تأثیر عوامل فردی، سازمانی، اجرایی و آموزشی مؤثر بر جذب و بکارگیری دانشآموختگان رشتۀ مدیریت و برنامهریزی آموزشی استان چهارمحال و بختیاری در پستهای تخصصی و مدیریتی از دیدگاه استادان دانشکدههای علومتربیتی، مدیران آموزشی و دانشآموختگان رشتۀ مدیریت و برنامهریزی استان چهارمحال و بختیاری بوده است.
روش پژوهش: نوع پژوهش توصیفی- تحلیلی و روش آن پیمایشی بوده است.
جامعه و نمونۀآماری: جامعههای آماری پژوهش شامل تمامی استادان گروههای علوم تربیتی دانشگاههای دولتی، پیامنور و آزاد، دانشآموختگان دورۀ کارشناسی رشته مدیریت و برنامهریزی آموزشی و مدیران آموزشی (مدیر کل، مدیران، معاونان و کارشناسان ادارهها و مدارس مناطق و نواحی هفدهگانه آموزش و پرورش) استان چهارمحال و بختیاری، در سال تحصیلی 91-90 بوده است. بعد از برآورد حجم نمونۀآماری (250 نفر)، به روش طبقهای، از آنان به روش تصادفی نمونهگیری شده است (65 نفر استاد، 62 نفر دانشآموخته و 123 نفر مدیر آموزشی).
ابزار گردآوری دادهها: دادههای پژوهش از طریق یک پرسشنامۀ پژوهشگر ساخته، گردآوری شدهاند. برای ساخت پرسشنامه، پژوهشگران بعد از بررسی و مطالعه کتابها، منابع و پژوهشهای مرتبط، اقدام به تدوین یک پرسشنامه بستهپاسخ در مقیاس پنج درجهای لیکرت، برای بررسی میزان تأثیر هر یک از عوامل چهارگانه مورد بررسی پژوهش (فردی، سازمانی، اداری و آموزشی)، بر بهکارگیری دانشآموختگان در پستهای تخصصی و مدیریتی نمودهاند. بعد از قرار دادن پرسشنامه در اختیار تعدادی از استادان گروه علوم تربیتی دانشگاههای اصفهان و شهرکرد، برای برآورد روایی آن و اجرای مقدماتی آن به صورت تصادفی بر روی 30 نفر از افراد جامعهها، ضریب پایایی گویههای پرسشنامه از طریق نرمافزار آماری SPSS، به روش آلفای کرانباخ 95/0 و همبستگی درونی گویهها 97/0 محاسبه گردیده است.
روشهای گردآوری و تحلیل دادهها: پرسشنامهها توسط پژوهشگران به صورت حضوری بین افراد نمونههای آماری توزیع و بعد از پیگیریهای متعدد در نهایت 218 پرسشنامه (63 استاد، 53 دانشآموخته و 106 مدیر آموزشی) گردآوری شده است. سپس از روشهای مختلف آمار توصیفی و به دلیل نرمال بودن توزیع مشاهدات (آزمون کالموگرف-اسمیرنف) و برابر بودن واریانسها (آزمون لون)، از آزمونهای استنباطی پارامتریک برای تحلیل دادهها، استفاده شده است.
یافتههای پژوهش
در ادامه، یافتههای توصیفی و استنباطی مربوط به هر یک از سؤالهای پژوهش در جدولهای 1 تا 8 آورده شده است.
سؤال اول: به چه میزانی عوامل شخصی دانشآموختگان رشتۀ مدیریت و برنامهریزی آموزشی بر عدم بکارگیری آنان در پستهای مدیریتی و برنامهریزی مؤثر بوده است؟